ریل زمان

متن مرتبط با «خیلی» در سایت ریل زمان نوشته شده است

خیلی محتاط

  • از اون روز محتاط شدم. چند ماهی می¬شد پشت سرش حرفایی می¬شنیدم. حرفایی تازه، خیلی تازه. توی چندین سال رابطه-ی دوستیشون چنین چیزهایی نشنیده بودم. حالا بعد از ماه¬ها که مهمون اومده بود، باهاش سرسنگین بودن. می¬دونستم دیر یا زود به گوشش می¬رسونن، اما دیگه فکر نمی¬کردم هر چی از ذهنشون بگذره به زبونشون میارن. توی صحبت¬هاشون جملات مجهول بکار می¬بردن، فاعل جمله¬های معلومشون هم بیشترش سوم شخص بود. به خیالشون نمی¬فهمید یا نمی¬خواستن مستقیم بگن. سوسن گفت: زمونه خیلی بد شده، کم به مدل کاسه ـ بشقاب نگاه کنین، این¬ها مهم نیستند که، آدم باید تو انتخاب دوست خیلی دقت کنه. روناک گفت: صداقت رو الان منی هم حساب نمی,خیلی,محتاط ...ادامه مطلب

  • خیلی آسان

  • از در و دیوارش می­بارد. از پنجره و درش وارد می­شود. الان دیگر خیلی خیلی آسان به سراغش می­رود. مدتیست دعوت نشده همه جا می­رود، مهمان ناخوانده شده است. یکی از میزبان­هایش به او گفت: خیلی زود و بی­خبر آمده­ای! هنوز این­جا چیزی ندیده­ام که رفتنم مهم نباشد. فعلا برایم مهم است، بدون دلیل که نمی­توانم بگویم، مهم نیست. بعد رو به من کرد و ­گفت حالا دیگر سن و سال هم برایش اهمیتی ندارد، از کودک و جوان هم حیفش نمی­آید. دیگر التماس و دعای هیچ­کس برایش مهم نیست. هر جور دوست دارد سراغشان می­رود. وقت و بی­وقت. از هر جا به هر جا دلش می­خواهد می­رود مادر هر عزاداری که می­رفت، آهی می­کشید و می­گفت: «همه­مون یه ,خیلی,آسان ...ادامه مطلب

  • خیلی کار دارم

  • همه جایم بدجوری درد می­کند. خوب نمی­شود دیگر. آن وقت­ها که داغون می­شدم با وصله و پیله خودم را طوری سر هم می­آوردم و مدتی خوب می­شدم. حالا همه جایم بدجوری درد می­کند، این دفعه ذره، ذره شده­ام. ذره­ها بی­نظم شده­اند، جای خودشان را گم کرده­اند، همه جایم در رفته. قلبم توی سرم می­تپد و مغزم از کف پایم دستوراتش را صادر می­کند. زمانی که بالای سرم بود بیشتر دستوراتش ناشنیده می­­ماند، حالا که زیر پایم است، دستوراتش از قوزک پایم بالاتر نمی­آید. قلبم از جایگاه جدیدش سوءاستفاده می­کند و هر چه می­خواهد، می­کند. همه جایم بدجوری درد می­کند. از بالا و پایین می­کشند,خیلی کار دارم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها