ریل زمان

متن مرتبط با «آشنای» در سایت ریل زمان نوشته شده است

آشنای دیرینه

  • ­نمی­دانست کی و چگونه میزبانش شده بود. تا به خودش بیاید تمام وجودش را بی­سر و صدا تسخیر کرده بود. به هر چیز شک می­کرد. نکند هفته­ی پیش که پابرهنه روی ماسه­ها راه می­رفت، از پاهای لختش روزنه­ای پیدا کرده؟ صورت و دست­هایش که همیشه بیرون بود، معلوم نبود از این طریق وارد بدنش شده باشد. یک ماه پیش هم خواب وحشتناکی دیده بود، شاید هم رؤیایش آن را از اعماق ناخودآگاهش بیرون آورده بود.           نمی­دانست دوره­ی کمونش چند روز، چند هفته، چند ماه یا چند سال است. راه که می­رفت می­ترسید جلوی پایش چاه عمیقی باز بشود، می­ترسید سنگی، آهنی از آسمان روی سرش بیفتد، تلویزیون را اصلا باز نمی­کرد، صدای موتور دیوانه,آشنای,دیرینه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها