همه جایم بدجوری درد میکند. خوب نمیشود دیگر. آن وقتها که داغون میشدم با وصله و پیله خودم را طوری سر هم میآوردم و مدتی خوب میشدم. حالا همه جایم بدجوری درد میکند، این دفعه ذره، ذره شدهام. ذرهها بینظم شدهاند، جای خودشان را گم کردهاند، همه جایم در رفته. قلبم توی سرم میتپد و مغزم از کف پایم دستوراتش را صادر میکند. زمانی که بالای سرم بود بیشتر دستوراتش ناشنیده میماند، حالا که زیر پایم است، دستوراتش از قوزک پایم بالاتر نمیآید. قلبم از جایگاه جدیدش سوءاستفاده میکند و هر چه میخواهد، میکند. همه جایم بدجوری درد میکند. از بالا و پایین میکشند، بدنم کش میآید. دیگر سفتِ سفت شده است، خاصیت الاستیکیاش را از دست داده است. همه جایم بدجوری درد میکند. همه جایم دررفته است، حالا دوباره ذره، ذره میشوم. هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، هر ثانیه خرد میشوم و در هر وصله، پیله ذرههای زیادی از دست میدهم. رفته رفته کوچکتر و لاغرتر میشوم. تا یک ذره شدنم خیلی کار دارم.
ریل زمان...برچسب : خیلی کار دارم, نویسنده : railezamano بازدید : 277